دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۷

مانی می خونه و من بیشتر از اونچه که فکر کنید، هیجان زده هستم. روز پنج شنبه با معلمش از جلسه داشتم. هر چند وقت یک بار از این جلسات می ذارند که بهمون بگن پیشرفتشون چطوری بوده. نمی تونم تو هیچ نوشته ای توضیح بدم که چقدر احساس خوبی بهم دست دادوقتی معلمش گفت که مانی بهترین شاگرد کلاسه، خوش اخلاقه ومثل آدم بزرگها می شه باهاش حرف زد. اینکه بهتر از همه بچه های کلاس می خونه . کلاس اونها متشکله از دو گروه بچه های آمادگی و کلاس اولی ها، مانی درمیون بچه های آمادگیه اما معلمش تعجب کرده بود که مانی از بین 100 کلمه ای که بهش نشون دادن تونسته بود شصت و یکی رو بخونه که معلمش می گفت سابقه نداشته وبچه های دیگه کمتر از نصف این تعداد رو می تونن بخونن.
ننی که با مازندگی می کنه، دختری فرانسویه به اسم مایره، خیلی خوش اخلاق و خندونه و هر روز با مانی دو سه ساعت کاردستی و نوشتن کار میکنن. مانی خیلی دوستش داره وخیلی از این برنامه بریدن کاغذ و چسبوندنش و اینها لذت می بره.
شاید دارم زیاده روی می کنم ، شاید باز سوسکه به دیوار راه می ره و مادرش می گه قربون دست وپای بلوریش... اما مانی بی نقص ترین بچه ایه که من می تونستم بهش فکر کنم....