چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

مانی دیگه بزرگ شده. من صد ساله که این وبلاگ رو آپ دیت نکردم دلیلش رو هم الان مرد ومردونه برای همتون توضیح می دم تا ببینین که حق دارم.
اول ازهمه اینه که مانی قاطی پاتی حرف می زنه، فارسی وانگلیسی رو قاطی هم می کنه و البته خیلی بانمک حرف می زنه.بیشتر انگلیسی حرف می زنه والبته ما فارسی جوابش رو می دیم و اون انگلیسی رو با فارسی قاطی می کنه وتحویل ما می ده.
خیلی اصرار داره که به همه بگه وقتی یه پسر متوسط بوده when I was a middle size boy, I was in Iran.

بعد هم هر اتفاق خوبی که تو زندگیش افتاده به اون دوره مربوطه که تو ایران بوده. یه بار که سال نو بود وتوی مدرسه مانی هفت سین گذاشته بودن، داشت برای دوست صمیمی اش که اسمش "نوا" است، توضیح می داد که اون ایرانیه و فارسی حرف می زنه و به نوا گفت تو کجایی هستی، نوا هم دراومد که من اهل فینچلی هستم. فینچلی یه محله ای در شمال لندنه.

من سعی کردم با همین چند خط براتون توضیح بدم که مشکل من چیه ، البته من از اول هم این وبلاگ روبرای دل خودم نوشتم وفامیل ودوستایی که دلشون می خواد از مانی بشنون اما یک نکته دیگه ومهم هم این بود که مانی بتونه وبلاگ رو بعدا بخونه . حالا مطمئن نیستم که بتونه این کار رو بکنه اگه همه اش رو به فارسی بنویسم. بنابراین احتمالا باید قاطی پاتی بنویسم که هنوز براش یه راه حل مناسبی ندارم.

فردا آخرین روزیه که مانی به مهد کودک موس هال در فینچلی می ره، ما داریم خونه عوض می کنیم و یک فصل قشنگ دیگه در زندگی مانی تموم می شه.