شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۴


 Posted by Hello

کنزینگتون گاردن لندن Posted by Hello

هاید پارک لندن Posted by Hello
ساعت 10:30 شب است اما مانی هنوز نخوابیده. یک بار به تخت خواب رفته و دوباره بیرون آمده است. مدام این سئوال را تکرار می کند: مامان بابا سینا کجاست!؟ به او می گویم که بابالندن است و ماهم به زودی پیش او می زویم. چند دقیقه بعد دوباره سروکله اش پیدا می شود که : باب سینا کوش؟!
الان دیگر همه می دانند که سینا سیگار راترک کرده است چرا که مانی تلفنی با هر کس که حرف می زند این را برایش می گوید: باب سینا سیگار نمی کشه! این جمله را با لهجه اهالی محترم هرات می گوید. به خصوص نمی کشه را تا جایی که می تواند کش دار می گوید، با فتح نون!
عاشق اسپانچ بوب و باب د بیلدر و رانندگی است. من و سینا باید روی تخت بنشینیم و هر سه با هم سر هایمان رازیر پتو کنیم و مانی زیر پتو قام قام کند!
چند روزی است که به کلی پنبرز را کنار گذاشته، بچم آقا شده مامان قربونش بره!
با خودش زیاد حرف می زند و با کسانی که دوستشان دارد هم در نبودشان گفت وگو می کند و از همه بیشتر با روب و سلما که پدربزرگ و مادربزرگ هلندی او محسوب می شوند. او روب را به تنهایی روب صدا می زند اما سلما را روب و سلما می نامد. دلیلش برای هیچکس روشن نیست که چرا !