یکشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۲

ببخشيد، معذرت ميخوام! به خدا وقت نداشتم.
پدر سينا، سخت مريض بود و حالا بهتر شده. اين چند وقت ماجراهاي زيادي با پسر كوچولومون داشتيم كه به مرور هروقت فرصت شد مينويسم.
ماني حسابي بزرك شده وشكل پسر بچه هاي شيطون. مي ايسته ،دستش رو به در و ديوار ميگيره و راه ميره .در كوتاه ترين زمان ممكن ميتونه ...
ببخشيد همين الان يك ظرف را انداخت.مي گفتم كه شيطوني ميكنه و دلبري .مثل طوطي لحن همه حرف هاي آدم رو تكرار ميكنه .با دهانش صداهاي عجيب و غريب و گهگاه بي ادبي در مياره.وقتي كار بدي مي كنه بر مي گرده و به آدم نگاه مي كنه و وقتي كه «نه» بلند آدم رو مي شنوه دو كار رو ممكنه كه انجام بده: اگه خيلي بخواد كه اون كارو تكرار كنه، پشتش رو مي كنه و به كار خودش مشغول ميشه، در غير اين صورت سرش رو مي اندازه مي ره سراغ كار ديگه اي تا دوباره صداي من بلند بشه.
پس از ماراتن بيماري كه در نبود سينا در ارديبهشت ماه دچارش بود، مدت ها مريض نشد تا هفته گذشته .اون هفته بعد از يك استخر جانانه دچار تب ويروسي بدي شد.در اين روزها كه خيلي هم نقنقو شده بود كلمه موعود «مامان » از دهانش خارج شد البته سينا خيلي اصرار داره كه اين كه ماني گفت مامان بوده چون اون هنوز به خاطر بابا گفتن ماني پيش از گفتن هر چيز ديگه اي عذاب وجدان داره.
به هر حال، تب خيلي سختي كرد و بعد ديروز صبح اتفاق عجيبي افتاد: صورت ماني، پر از جوشهاي قرمز ريز زير پوستي شد. فورا او را به مطب دكتر مدرس فتحي رسوندم. هفته گذشته، او را براي چكآپ برده بودم و حالش كاملا خوب بود اما دقيقا عصر اون روز بيماريش شروع شد. دكتر كه تلفني داروهايي را براي تب ماني تجويز كرده بود، او را ديد و گفت اين جوشها هم از عوارض بعدي بيمارياش است كه احتمالا ويروسي شبه سرخجه است.
موهاي ماني بلند شده ولي هنوز از اون فر قبلي خبري نيست.