من سردرگم شده ام .چيزهايي مي شنوم كه منبع آنها را نمي دانم، نمي دانم كه چه حرف هايي از سوي من منتشر مي شود نتها مي دانم كه هر حرفي از سوي من گفته شود دروغ محض است. من از روز رفتن سينا تا كنون با هيچ راديوي خارجي يا حتي روزنامه هاي داخلي هيچ گفت وگويي نداشته ام.وتنها گفت وگوي من در روز نخست با ايسنا انجام شد بنا بر اين همه آنچه به من نسبت داده شود جز آنچه در اين وبلاگ نوشته مي شود را تكذيب مي كنم.
من باز هم از همه كساني كه نگران حال خانواده ما هستند متشكرم و از همه خواهش مي كنم به درخواست سينا احترام بگذارند وبا سكوت بگذرند تا ماجرا حل شود.
اين خواسته سيناست و من در اين ماجرا سعي مي كنم حد اقل به خاطر او هر آنچه كه مي خواهد را انجام دهم. دوستان ما هم حتما چنين خواهند كرد..
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۲
سهشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۲
ماني عصبي و كم تحمل شده دايم در حال گريه است .هيچوقت فكر نمي كردم تا اين حد به سينا وابسته باشد.علاوه بر اين حس ششم قوي او برايم جالب است.روز يكشنبه گذشته ماني از 6 صبح بيدار بود هر چه كرديم حتي در ماشين هم نخوابيد تا اينكه ما را به دادگاه خواستند. وقتي به دادگاه رسيديم وسينا را ديد او را در آغوش گرفت، عينكش را كشيد وبا محبت تمام به صورتش چنگ زد.بيش از دو ساعت در دادگاه گريه نكرد.وتازه موقع برگشتن كه ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود با خيال راحت خوابش برد.وقتي كه بيدار شد باتري هايش شارژشده بود وبيخود مي خنديد. اما امروز دوباره گريان است. هيچ جا بند نمي شود فقط از من مي خواهد كه دايم او را در آغوش بگيرم.
شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۲
دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۲
ماني هنوز مريص است .امروز باز اورا به مطب دكتر مدرس فتجي بردم.تب و سرفه و...
اما سينا هنوز نيومده. من هنوز تو شك هستم. هم از نيامدن سينا هم از واكنش ها.
شنيدم كه يك تلويزيون خارج مرز خبر از شكايت من داده كه تكذيب مي كنم.از همه كساني كه از ديروز تا به حال با تماس هايشان به من ياد آوري كردند كه دايره دوستان مهربان ما چقدر بزرگ است ممنونم.
اما سينا هنوز نيومده. من هنوز تو شك هستم. هم از نيامدن سينا هم از واكنش ها.
شنيدم كه يك تلويزيون خارج مرز خبر از شكايت من داده كه تكذيب مي كنم.از همه كساني كه از ديروز تا به حال با تماس هايشان به من ياد آوري كردند كه دايره دوستان مهربان ما چقدر بزرگ است ممنونم.
یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۲
جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۲
ماني حالا ديگر به راحتي مينشيند، با اسباببازيهايش بازي ميكند، سينهخيز ميرود و سه دندان درآورده است. تا رويت را بر ميگرداني، سعي ميكند كه چهار دست و پا و سينهخيز خودش را از اينطرف اتاق به آنطرف برساند!
هفته گذشته به خاطر دندان آخرش پدرم را درآورد. گلاب به روتون...
ماني غريبي ميكند، از بغل هركسي حتي مامانبزرگش ميخواهد به بغل من بيايد. (بيچاره شدهام!)
خلاصه ماني من يك بار هم اين اواخر دستش را به كنار تخت خودش گرفت و ايستاد. اغلب دلش ميخواهد او را كنار ميزهاي عسلي بگذارم تا بتواند روي آنها هرچه را كه هست به زمين بريزد.
وقتي هم كه در روروك راه ميرود به همهجا دست مياندازد و هرچه گيرش بيايد پايين ميكشد.
چيزي كه مرا نگران كرده، گريههاي بغضآلودش است، بلافاصله وقتي از خواب بيدار ميشود. نميدانم شايد با كابوسي از خواب ميپرد. ماني الان حدود 9 كيلو و سيصد گرم وزن و بيش از 72 سانتيمتر قد دارد. خوشاخلاق و خوشمشرب است مگر اينكه خوابش بيايد.
غذاي او شامل يك تكه فيله مرغ، يك قاشق برنج يا سيبزميني يا ماكاروني، و به تناوب، هويج، به، سيب، عدس و... و مقداري جعفري يا شويد. خوشغذاست اما در روزهايي كه بيمار بود خيلي بد غذا ميخورد.
هفته گذشته به خاطر دندان آخرش پدرم را درآورد. گلاب به روتون...
ماني غريبي ميكند، از بغل هركسي حتي مامانبزرگش ميخواهد به بغل من بيايد. (بيچاره شدهام!)
خلاصه ماني من يك بار هم اين اواخر دستش را به كنار تخت خودش گرفت و ايستاد. اغلب دلش ميخواهد او را كنار ميزهاي عسلي بگذارم تا بتواند روي آنها هرچه را كه هست به زمين بريزد.
وقتي هم كه در روروك راه ميرود به همهجا دست مياندازد و هرچه گيرش بيايد پايين ميكشد.
چيزي كه مرا نگران كرده، گريههاي بغضآلودش است، بلافاصله وقتي از خواب بيدار ميشود. نميدانم شايد با كابوسي از خواب ميپرد. ماني الان حدود 9 كيلو و سيصد گرم وزن و بيش از 72 سانتيمتر قد دارد. خوشاخلاق و خوشمشرب است مگر اينكه خوابش بيايد.
غذاي او شامل يك تكه فيله مرغ، يك قاشق برنج يا سيبزميني يا ماكاروني، و به تناوب، هويج، به، سيب، عدس و... و مقداري جعفري يا شويد. خوشغذاست اما در روزهايي كه بيمار بود خيلي بد غذا ميخورد.
سايت كودكان ايران را ببينيد. سينا قنبرپور از روزنامهنگارهاي فعال در حوزه حقوق كودكان به تنهايي آن را اداره ميكند.
او تازه ديروز، سايتش را راه انداخته است.
او تازه ديروز، سايتش را راه انداخته است.
پنجشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۲
اين عكسها را پنجشنبه گذشته در محوطه كاخ سعدآباد، حسينكريمزاده، همكار ما در ميراثخبر از ماني گرفته.
آنروز من به خاطر جلسه با آقاي بهشتي مجبور شدم ساعتها ماني را پيش خودم نگه دارم. چون بقيه بچههاي مهد نيامده بودند و مهد ظهر پنجشنبه تعطيل شد.
وضعيت من بيچاره را مجسم كنيد. از همانشب هم ماني مريض شد، فكر كنم آقاي بهشتي او را چشم كرد!
اميدوارم اين وبلاگ را نبيند وگرنه اخراجم ميكند!
ماني و افشين اميرشاهي
آنروز من به خاطر جلسه با آقاي بهشتي مجبور شدم ساعتها ماني را پيش خودم نگه دارم. چون بقيه بچههاي مهد نيامده بودند و مهد ظهر پنجشنبه تعطيل شد.
وضعيت من بيچاره را مجسم كنيد. از همانشب هم ماني مريض شد، فكر كنم آقاي بهشتي او را چشم كرد!
اميدوارم اين وبلاگ را نبيند وگرنه اخراجم ميكند!
ماني و افشين اميرشاهي
اشتراک در:
پستها (Atom)