دوستي برايم نامه نوشته و طعنه زده كه همه پدرها و مادرها فكر ميكنند كودكشان نابغه است، بايد بگويم، من اصلا چنين تصوري در مورد ماني ندارم. اولا دلم نميخواهد الزاما او كودك درسخواني شود، در ثاني ترجيح ميدهم فرزندم، كودكي عادي با زندگي شاد باشد. اما ظاهرا برخي از دوستان ما از امروز ماني را نابغه ميدانند! سام فرزانه، از دوستان و همكاران بسيار خوب ما، براي ماني دوره دو جلدي «دائرهالمعارف آكسفورد براي كودكان» را هديه آورده كه بسيار كتاب خوبي است و اميدوارم ماني خيلي زود بتواند از آن استفاده كند. اما هنوز تا آن زمان خيلي مانده!
امروز چهلمين روز زندگي ماني به پايان رسيد. به اصطلاح قدما چهلهاش تمام شد. مادربزرگم ميگويد به محض گذشتن چهله و ريختن آب چهله روي سر نوزاد، ديگر اخلاقهاي ناپسند ( شب بيداري و گريههاي طولاني) را ترك ميكند. ببينيم و تعريف كنيم!
خندهها و آغومهاي ماني خيلي زياد شده و آب از دهان ما راه انداخته. كم كم ماني دارد شيرين ميشود.
ما اسم ماني را ميخواستيم نيما بگذاريم. يكي از دلايلش هم علاقه به دوستمون نيما مهانفر بود اما به دلايلي بعدا تصميم گرفتيم اسمش ماني باشه. تا مدتها مطمئن نبوديم ثبت احوال اجازه ميده اسم پسر ما ماني باشه يا نه؟ سه روز بعد از تولد ماني، سينا به ثبت احوال شميران رفت. ولي از آنجايي كه مثل هميشه دير رسيد، مجبور شد روز بعدش دوباره برود كه تاريخ 25 شهريور در شناسنامه ماني به عنوان تاريخ صدور ثبت شد !