جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۸۵
امروز جشن پایان مدرسه مانی بود. از دوشنبه تعطیلات تابستونی شروع میشه. برای مدرسه غذای ایرونی پختم. نه خیلی ایرونی. کتلت های کوچولو. به اضافه یه بسته گز که خاله ساناز فرستاده بود. عمه سوسو مانی رو برد مدرسه وکلی بهشون خوش گذشت.
مانی حرفهای بامزه ای میزنه. با عمه خیلی خوب شده کلی کتک کاری میکرد باهاش اما حالابهتر شده. فحشهای انگلیسی در مایه های بد بو وکثیف می ده. که البته دعواش می کنیم.
مانی حرفهای بامزه ای میزنه. با عمه خیلی خوب شده کلی کتک کاری میکرد باهاش اما حالابهتر شده. فحشهای انگلیسی در مایه های بد بو وکثیف می ده. که البته دعواش می کنیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)